از لابلای توری خاک گرفته و نرده های حفاظِ پنجره ...یک آسمان با ابرهای خاکستری و درختانی که سبز ایستاده اند ...و صدای رسای رودخانه ...که بی امان جاری است ...

صدای بیل زدن زمین می آید ...

بوی نعنا و ریحان پیچیده است توی دستانم 

بوته های گلپرِ نزدیک رودخانه ...

سیب های کالِ روی درخت

میوه های سرخ و کوچک رازبری 

سبزی هایی که عمه برایمان کاشته است ...

نسیمی که گاه به گاه روحمان را نوازش میکند...

صدای پرنده هایی که این حوالی پرسه میزنند ...

دو تا کلاغی که آمده اند توی حیاط آب بخورند‌..‌.

 

پ.ن: مراعات النظیر